در سال ۱۹۴۳ خانم سونگ میلینگ (همسر چیانگ کای شک، رهبر وقت چین) - که از او به عنوان مقتدرترین زن تاریخنام برده شده است - با خانم النور روزولت (همسر فرانکلین روزولت، رئیس جمهور وقتامریکا) دیداری داشت. خانم چینی لباسهای فاخری پوشیده بود و با نیروهای خدماتی کاخسفید به عنوان نوکر و کنیز برخورد میکرد. قصد او از دیدار، جلب نظر امریکا برایحمایت از چین در مقابل یورش بیرحمانه نیروهای نظامی ژاپن به چین بود. خانم روزولتپس از آن دیدار جمله ای در مورد همتای چینی اش به این مضمون گفت: او در مورددموکراسی بسیاز زیبا سخن میگوید اما بلد نیست دموکراتیک زندگی کند.
این سخن گفتن های متفاوت ازسبک زندگی مبتلابه جامعه ما نیز هست. گروهی آنچنان از ارزشهای اسلامی سخن میگویندکه گویی تربیت شدگان مکتب امام علی (ع) هستند ولی وقتی به زندگی شخصی آنها نگاهمیکنید جز اشرافیت، استکبار، اسراف و تبذیر، شقاوت نسبت به همنوعان و رفتارهای ضدارزشی چیزی پیدا نمیکنید. در مقابل، گاهی با افرادی مدعی آزادی، اصلاحات و پیشرفتروبرو میشوید که در زندگی اجتماعی خود مبتلا به دیکتاتوری و تصلب عقاید و تعصباتقومی و قبیله ای هستند و وقتی که به قدرت میرسند حذف رقبا را علیرغم شایستگیهایآنان در اولویت نخست خود قرار میدهند. ما به راحتی در عرصه سخن رنگ عوض میکنیم ولیگرفتار سبک زندگی و رفتارهایی هستیم که در تضاد با ادعاهای ما قرار دارند.
سال 80 که رئیس دانشگاه ارومیه شدم تنها 38سال داشتم. برای من جالب بود که در رای گیری وزارت علوم از اعضای هیات علمی آندانشگاه من بالاترین رای را آوردم و آقای دکتر معین، وزیر وقت علوم، حکم ریاست رابه نام من صادر کرد. برای من اما هیچ چیز تغییر نکرده بود. من یک دانشیار 38 سالهدانشگاه بودم، مثل همه اساتید و کارمندان دیگر. برایم قابل قبول نبود که یکاستاد 60 ساله به صرف اینکه من رئیس دانشگاه هستم راه را برای من باز کند و درورود به دفتر و ساختمانی توقع داشته باشد که من جلوتر از او و دیگران حرکت کنم.ریاست یک موقعیت اعتباری بود، به کاغذی بند بود و همان کس که با یک امضا مرا به آنکار گمارده بود میتوانست با برگه دیگری به ریاست من خاتمه بدهد. تنها چیزی کهغیرقابل تغییر بود فاصله سنی آدمها بود. یک همکار 60 ساله همیشه از من 22 سالبزرگتر بود و اگر من میشدم 50 ساله، او میشد 72 ساله! هر ارباب رجوعی که وارداتاقم میشد به پایش بلند میشدم. فرقی نداشت که استاندار باشد یا یک کارمند جزء.یک مرد 55 ساله برایم کسی بود که 17 سال از من بزرگتر بود. من این گونه تربیت شدهبودم: به بزرگتر از خودت سلام بده. و البته من فراتر رفته بودم: به کوچکتر ازخودم هم سلام میدادم.
مجموعه داستانک های ن ویرانگر - داستانک 1: یک زن، پنج مرد، پنج سکه بهار آزادی
نوشته: گودرز صادقی
توجه: در قالب این داستانک ها، قصد دارم قصههایی واقعی از ن هم وطن ستمگری را که زندگی ها را متلاشی کرده اند بیان کنم.حمایت از ن یک اقدام روشنفکرانه و مترقی است ولی احساس میکنم گاهی حمایت ازمردها نیز یک وظیفه است. در دوران شکوفایی فمینیسم، حمایت از مردها خود شجاعتمیخواهد چرا که حرکتی بر خلاف دگم ها و تابوهای رایج است. ولی من این کار رامیکنم!
ماجرا: ماهها بود ندیده بودمش و از این که بابی مسئولیتی کارهای پایان نامه اش را رها کرده و مرا که استاد راهنمایش بودم بیخبر گذاشته بود شدیدا از او دلگیر بودم. پسر خوبی بود و این بی مبالاتی از او بعیدبه نظر میرسید. وقتی که دیدمش لحظاتی طول کشید تا او را به جا بیاورم. تا حدودیشکسته و کمی لاغرتر شده بود و شور و شوق سابق را نداشت.
طبیعتا اولین سوالم این بود که کجا بودی؟ چراخبری از تو نبود؟ کار پایان نامه ات را چرا رها کردی؟. که بغض امانش نداد و بامعذرتخواهی اتفاقی را که برایش افتاده بود توضیح داد. گفت که با دختر مورد علاقهاش (که میدانستم قبلا عقد کرده بود) عروسی کرده و تنها یک هفته پس از عروسی درحالی که ظاهرا هیچ مشکل خاصی نداشته اند و در همان ابتدای زندگی عروس خانم مهریهاش را مطالبه کرده است. پسر با تعجب از همسرش پرسیده: مشکل خاصی هست؟ مگر میخواهیاز من جدا بشوی؟ ما که دعوایی با هم نداریم! هنوز یک هفته نیست که به خانهمشترکمان آمده ایم!
عروس خانم رو به همسرش کرده و گفته بود: مگرقرار است مشکلی وجود داشته باشد؟ من و تو با عشق و علاقه ازدواج کرده ایم ولیمهریه حق زن است و عندالمطالبه! من نیاز دارم که مهریه ام را بگیرم و برای آیندهام برنامه ریزی کنم! بهرحال، از داماد اصرار و از عروس انکار. و بعد دادگاه وشکایت و به اجرا گذاشتن مهریه و.
داماد در همان ماه های اول پس از عروسیبازداشت میشود و مدتی را در زندان میگذراند و اعسار میدهد و نهایتا قرار میشودمهریه همسرش را به صورت اقساطی (ماهی یک سکه) به او بدهد. در آن زمان سکه ارزانتربود (زیر یک میلیون تومان). جالب اینکه پس از اینکه مهریه تقسیط میشود عروس خانمابراز تمایل میکند که به زندگی مشترک ادامه بدهد! و البته داماد زخم خورده و دلشکسته به او میگوید که حاضر نیست با زن پول پرست و ستمگر و بی ملاحظه ای مثل او درزیر یک سقف نفس بکشد و طلاقش را میدهد و از شر او رها میشود.
به دانشجو گفتم: با ماهی یک سکه میخواهد چکاربکند؟ تو یک جوان مستعد هستی و میدانم که آینده درخشانی داری. گفت: استاد! این زنیکه من میشناسم در طول چند سال آتی سه چهار مرد دیگر را هم مثل من تور میکند و طلاقشرا میگیرد. اگر از 5 مرد ماهانه 5 سکه بگیرد آینده اش تامین است دیگر!
در روزهایی که گرانی کمر مردم را خم کرده استو هیچ تناسبی بین درآمدها و هزینه ها وجود ندارد و امروزمان به طور معنی داری بادیروزمان فرق میکند، حتما این جمله را بارها شنیده اید که میگویند: مردم اگرندارند پس از کجا می آورند و میخورند؟ پس چرا سوپرمارکتها پر از مشتری است؟
شاید در یک نگاه سطحی به نظر بیاید که واقعاحق با مطرح کنندگان این پرسش باشد ولی مگر میشود اجناس به یک باره چندین برابرگرانتر بشوند و تغییری در قدرت خرید مردم ایجاد نشود؟
من پاسخی برای این پرسش پیدا کرده ام و باشما مطرح میکنم: مردم برای اینکه مثل گذشته بخورند، از چیزهای دیگر میزنند. قبلابرای آینده فرزندانشان پس انداز میکردند و دیگر نمیکنند. آپارتمان پیش خریدمیکردند و نمیکنند. بیشتر به مسافرت میرفتند و الان نمیروند. از نمایشگاه بینالمللی، کتاب میخریدند و دیگر نمیخرند. آنها بخشی از دارایی خودشان را انفاقمیکردند و به انجمن های خیریه کمک میکردند و دیگر نمیکنند. مردم لباسهای برندمیخریدند و دیگر نمیخرند. مهمانی میدادند و دیگر نمیدهند. بعضیها هر از گاهیدکوراسیون منزلشان را عوض میکردند و دیگر نمیکنند.
فعلا آنچه را که از انجام ندادن بعضی کارهایقبلیشان صرفه جویی میکنند صرف شکم میکنند و اگر کار به همین ترتیب پیش برود نوبتشکمهای بی هنر پیچ پیچ مردم هم فرا میرسد. این هم دردی است که شب ثروتمند بخوابیو صبح که بیدار میشوی با از بین رفتن ارزش پول ملی تبدیل به یک آدم فقیر بشوی. اینرا میگویند: بدبختی در 5 دقیقه!
کاهش وزن بدون دارو، بدون دمنوش، بدون ورزش، بدون رژیم غذایی
جهت اعتماد شما. هزینه بعد از مشاهده نتایج اولیه اخذ میشود!
تلفن همراه: 09195742492
کی جرات داره همچین استفاده از آموزش ها را در کانال تلگرامیزیر ببینید:
بعضی از سفارتخانه ها بعنوان یکی از مدارک مورد نیاز برای صدور اقامت تحصیلی یا تحقیقاتی در کشورهای متبوع داشتن پوشش بیمه سلامت بین المللی هستند. متاسفانه دریافت چنین بیمه نامه هایی در حال حاضر سخت و پیچیده است. بیمه مسافرتی متعارف برای چنین مقاصدی کارایی ندارند و سفارتخانه ها آنها را نمیپذیرند.
موسسه رویای دانش دارای مجوز اعزام دانشجو از وزارت علوم است و در کنار ماموریت اصلی خود، خدمات جانبی متنوعی از جمله صدور بیمه نامه های معتبر را برای کلیه کشورهای جهان انجام میدهد. تعرفه های پایین و امکان عودت گرفتن بخشی از تعرفه ها (در صورت بروز مشکلاتی نظیر رد ویزا) از مزایای خدمات ما محسوب میشوند. اگر جهت تحصیل، انجام فرصتهای مطالعاتی کوتاه مدت و بلند مدت و سایر مقاصد علمی نیازمند بیمه هستید، ما را فراموش نکنید. بیمه نامه از ۱ روز تا ۳۶۵ روز قابل صدور است!
جهت کسب اطلاعات بیشتر، لطفا در روزهای یکشنبه تا پنجشنبه با تلفن ۴۴۰۳۰۴۱۰ تماس بگیرید.
رویای دانش، همراه و همگام دانشجویان و پژوهشگران در سفرهای علمی و بین المللی
نشانی دفتر: تهران، بزرگراه اشرفی اصفهانی، برج نگین رضا، واحد ۱۴۱۰
وقتی تلویزیون صحنه بردن صدام حسین به پای چوبه دار را نشانداد، علیرغم همه کینه های فروخفته ای که از او بخاطر جنایاتش داشتم، دلم بدجوری بهحالش سوخت. طنابی بر دور گردن داشت که بیش از حد مورد نیاز ضخیم بود. اصلا نفهمیدمچه ضرورتی به آن طناب به آن کلفتی وجود داشت. قطره اشکی بر چشمهایم جاری شد و باخودم فکر کردم: او میتوانست مرد خوبی باشد، با ملتش مهربانی کند، با مخالفینش سرمیز مذاکره بنشیند. میتوانست پنجره ها را باز کند تا هوای تازه ای روح ملت خستهعراق را نوازش دهد. ولی نکرد. ای کاش. ای کاش، مادرش هرگز او را نزاده بود!در هنگام مجازات، آدمها هر چه زورگوتر و قویتر بوده باشند، قابل ترحم تر هستند.
چند سال پیش که برای تحصیلات در خارج از کشور مشاوره میدادم یک خانم پزشک برایگرفتن تخصص در خارج به من مراجعه کرد. سن و سالی از او گذشته بود ولی توسط مادرمقتدرش همراهی میشد. در حال پرسیدن اطلاعاتی در مورد وضعیت درآمد و خانوادگی و.بودم که نوبت تاهل رسید. پرسیدم: خانم دکتر شما ازدواج کرده اید؟
ناگهان مادرش با یک حالت تهاجمی (و شیرنه!) به جای او جواب داد: برای چهباید ازدواج بکند؟ با چه کسی ازدواج بکند؟ در این مملکت یک مرد سالم پیدا میشود؟همه مردها فاسد هستند!
پاسخ دادم: خانم! قصد اسائه ادب نداشتم. از روی کنجکاوی هم نپرسیدم. اینجا هممحلی برای خواستگاری برای همکاران جوانتر نیست که اگر دیدم مجرد هستند برایشانهمسر پیدا کنیم! فقط خواستم ببینم که همسر و فرزند دارند یا نه تا در مورد شانسگرفتن ویزا و اقامت صحبت بکنم.
بعد ادامه دادم: خداوند همه جانوران را جفت خلق کرده و در مورد آدمهای فاسد هموضع به همین منوال است. برای ارتکاب فساد (از آن نوعی که مد نظر شماست)، وجودحداقل دو نفر اامی است، یک مرد فاسد همراه با یک زن فاسد! مرد که به تنهایینمیتواند از آن نوع فسادها مرتکب بشود. در مقابل هر مرد فاسدی، یک زن فاسد نیزوجود دارد!
از مادر پرسیدم: همسر شما هم فاسد است؟ از این سوال ناراحت شد ولی تا آخر قضیهرا خواند. خیلی از ماها مبتلا به این مرض هستیم که همه را فاسد و خودمان را صالحمیدانیم.
بعضیها چه راحت از یاد میروند و بعضیها چه بیرحمانهاز روح و قلب آدمی دست برنمیدارند. بعضیها چه قدر شبیه کف آب هستند و بعضیها چقدربه آب زلالی در کویر میمانند! مجید خدابخش از آنهایی است که هیچوقت از یاد نمیروندو در بدترین شرایط هم، بودنشان مانند آبی زلال به تو ارامش میدهد.
دوستی میگفت: من اعترافمعتقدین مسیحی در برابر کشیش ها را یک کار احمقانه و غیرضروری میپنداشتم ولی بعدهابا خودم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اعتراف نشان دهنده وقوف فرد به خطاهایخویش است و این اولین گام برای تغییر است. ما زمانی میتوانیم خودمان را تغییربدهیم که به اشتباهات خودمان واقف باشیم و اعتراف در حقیقت یک نوع شجاعت است.
نوشته: گودرز صادقی، ساعت 10 شب خرداد 97
درست 24 ساعت قبل بود که فهمیدم دوست عزیزم شادروان دکتر عیسی ثمری دار دنیارا وداع گفته است. ترجیح میدهم به جای 24 ساعت، بگویم 86.400 ثانیه به یاد او بودهام. حتی یک ثانیه را در هم در این مدت از دست نداده ام. شاید بگویید مگر نخوابیدهای؟ باید عرض کنم که در خواب هم با او بودم و آن طور که پسرم میگوید تا ساعت پنجصبح با داد و بیداد و هذیانهای بلند من نتوانسته است بخوابد. پس میشود گفت که درخواب هم همه ثانیه ها را به یاد او بوده ام. نمیدانم چرا؟ اصلا نمیفهمم!
اگر دیپلم کامل دبیرستان یا بالاتر و نیز آیلتس 5 دارید میتوانید یک سال دوره آمادگی دانشگاه را در هلند بگذرانید. شهریه دوره یک ساله کامل 7800 یوروست. بعد از پایان دوره و با اخذ نمره 6 یا بالاتر در آیلتس، میتوانید به کشور خود برگردید یا در دانشگاهی که دوره را گذرانده اید یا در دانشگاه دیگری به تحصیلات خود ادامه دهید. موسسه رویای دانش کلیه مراحل پذیرش، اخذ ویزا، اخذ اقامت، آشنایی با شهر محل اقامت، انتقال شهریه، گرفتن منزل یا خوابگاه و سایر خدمات را به نحو احسن انجام خواهد داد. هزینه زندگی و مسکن برای یک سال حدود 10 هزار یورو برآورد میشود. تماس روزهای یکشنبه تا پنجشنبه با تلفن 02144030410 از ساعت 9 صبح تا 6 عصر
دکترعیسی ثمری –مشاور رییس دانشگاه محقق اردبیلی در امور برنامه و بودجه- به رحمتایزدی پیوست. خبر خیلی ساده است: مرگ یک جوانی که از دو سه سال پیش به عنوان استادیاربه دانشگاه محقق اردبیلی پیوست و این دانشگاه از همان ابتدا و با توجه به سوابقارزشمند اجرایی اش در سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور از توان او برای ساماندادن به بودجه و تشکیلات خود استفاده کرد. او فردی بود مودب، مومن، پیگیر و خلاصهخیلی خوب. بی ادعا و بی آلایش و هر آن چه که از خوبی سراغ داشته باشیم. من اینضایعه را به خدمت خانواده ایشان و خانواده بزرگ دانشگاه محقق اردبیلی و همکارانعزیزم در سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور تسلیت عرض میکنم. باشد که خداوند او راسعادت آخرت عنایت فرماید.
گودرزصادقی
سال۷۱ یعنی بیست و شش سال پیش برای تحصیل دکترا عازم هلند شدم. فضای اجتماعی و فرهنگی کشوربا آنچه در ایران تجربه کرده بودم بسیار متفاوت بود و البته ضرب المثلها و شوخیهاو تکیه کلامها همه و همه برایم تازگی داشت و گاهی هم عجیب بود.
دوسه بار از استاد راهنمایم شنیده بودم که به دیگران میگفت: زن فلانی هم شلوارمیپوشد! یک بار جرات کردم و از ایشان پرسیدم: این چه حرفی است که میزنید؟ منظورتانرا متوجه نمیشوم. خب همه زنها شلوار میپوشند ولی شما چرا در مورد فرد یا افرادخاصی اینطور میگویید؟
ایشانگفت: این یک اصطلاح است و ما معمولا آن را در مورد زنهای بی حیا و مذکر استفادهمیکنیم! ماجرا این است که در ابتدای بروز فمینیسم رادیکال، بعضی زنها ادای مردهارا در میآوردند که یکی از آنها پوشیدن شلوار به جای دامن و لباسهای بلند نهبود. آنها فکر میکردند که برابری زن و مرد یعنی اینکه زن کار و زندگی و رفتارش مثلمردها باشد!
درمواردی هم از مردهای هلندی میشنیدم که میگفتند: خوش به حال شما مردهای شرقی.زنهای شما مونث هستند! به نظر میآمد که از زمختی و ادا و اصول مردانه ای که بیشترزنهای غربی داشتند خوششان نمی آمد و آنها را زن زندگی نمیدانستند.
موقعی که در خارج از کشور تحصیل میکردم، گروه آموزشی وپژوهشی ما حدودا 25 نفر عضو هیات علمی، دانشجوی دکترا و پسادکترا، کارشناس وتکنسین داشت. از بین این همه آدم، تنها یک نفر کارشناس به نام رابرت با دیگرانمتفاوت بود. اول اینکه آدم خیلی شکاک و گوشت تلخی بود. دوم اینکه به ت علاقهخاصی داشت و اخبار انتخابات و احزاب را به طور جدی پی میگرفت. سوم این که بورس بازبود و همیشه اخبار اقتصادی شرکتها را پیگیری میکرد و اصطلاحا سهام بازی میکرد.نهایتا این ویژگیها باعث میشد در محیط کارش عملا کارهای دیگری انجام بدهد و نیزافراد احساس صمیمیت با او نکنند. یک بار با طعنه به من گفت: "به کی ایمیلمیزنی؟ به یک جاسوس ایرانی دیگر مثل خودت"؟ من به مدیر گروه شکایت کردم ورابرت مجبور شد از من پیش دیگران معذرتخواهی بکند. این را گفتم که بدانید من هم ازگزند او در امان نبودم.
اخیرا سهام بازی در کشور ما رونق گرفته است. حتی اقشارمحروم روستایی و کهنسالان هم در حال آزادسازی سهام عدالت خود هستند (به روشمستقیم)، نه تنها برای خودشان بلکه برای متوفایان نیز!. گروه گروه در سامانه سجامثبت نام میکنند. دفاتر پیشخوان پر از افرادی است که برای احراز هویت به آنها مراجعهمیکنند. از من در این مورد سوالاتی میپرسند که من جوابش را بلد نیستم چرا که ازجمله افراد کمی هستم که اصلا سهام عدالت ندارم، از بورس سر در نمیآورم و به حکمشغل و تخصصی که دارم، علاقه ای هم به این کارها نمیتوانم داشته باشم. خرید و فروشسکه و سهام، احتکار اتومبیل، نگهداری دلار و یورو در پستوی منزل، بورس و سهام بازیو. به حدی زیاد شده است که کشور ما در بین این همه کشور در دنیا به هیچ کجاشباهتی ندارد. انگار همه دستگاههای حاکمیتی دست به دست هم داده اند تا یک ملت باشعور و احساس را به "رابرت" تبدیل کنند.
بله. این بازیها مرا به یاد رابرت انداخت و خاطرات 25 سالقبل من. احساس میکنم در جایی بودم که تحمل یک رابرت در بین آن همه آدم معمولی کارسختی بود و به این فکر میکنم: برای منی که همان یک نفر احساس غریبگی و عدم اطمینان ایجاد میکرد مقدور است در کنار هشتاد میلیون نفر رابرت زندگی کنم؟
زندگی یک پدیده کیفی است.میزان خوشبختی، میزان شادی، میزان موفقیت و امثال آن را نمیتوان متر کرد. همه چیزنسبی است. بالاتر از همه، خوشبختی و شادی و موفقیت و. در عین حال که نمودهایخارجی دارند تا حدود زیادی اموری باطنی هستند و به احساس خود فرد وابسته اند. چهبسا افرادی که در حالی که از بیرون قضاوتی منفی در باره آنها وجود دارد خود رابسیار خوشبخت و شاد و موفق میدانند و باز چه بسا افرادی که از بیرون خوشبخت و شادو موفق به نظر می آیند ولی در باطن و درون خود پریشان و در هم شکسته اند. چه بسیارافرادی از دسته دوم که آرزو میکنند به جای افراد دسته اول بودند: مهم نیست دیگرانچه میگویند و چه میبینند، ایکاش از درون حس خوبی داشتم و ندارم!
دو اتومبیل به هم کوبیده اند و پلیس مشغول ارزیابی و پیداکردن مقصر است. هر دو راننده مبهوت هستند، آنها خود قربانی نفر سومی هستند که بالایی کشیدن و ویراژ باعث حواس پرتی آنها شده و آن دو را مغبون کرده است. پلیس چارهای جز محکوم کردن یکی از آنها، یعنی کسی که از پشت به ماشین جلویی کوبیده است،ندارد. شخص سومی حاضر نیست و از میدان و معرکه در رفته است. اگر هم بود، فرقی نمیکرد.نه صدمه ای زده است و نه صدمه ای دیده است. با این حال، سه نفر شاهد ماجرا میدانندکه مقصر اصلی چه کسی بوده است: خدا و دو راننده ماشینهایی که تصادف کرده اند.
آدم در طول زندگی اش خطاهایی میکند که از چشم قانون ودیگران پنهان میماند و به خاطر آن ها مجازات نمیشود. تکلیف چیست؟ همه ما دیگران راقضاوت میکنیم و برایشان رای صادر میکنیم و اگر به جا باشد به محکمه میرویم وخواستار مجازات آنها میشویم ولی با خودمان کاری نداریم. خیلی که منصف باشیم، گاهیخودمان را هم قضاوت میکنیم و اگر اهل احساس و عاطفه باشیم غمگین میشویم و به عذابوجدان می افتیم. آیا در مقابل خطاهای دیگران هم به همین بسنده میکنیم که بگوییمهمینکه در درون خودشان عذاب میکشند کافی است؟
بعضی آدم ها خودکشی میکنند ولی بعید است که درصد بالایی ازاین موارد ناشی از عذاب وجدان یا محکوم کردن خود به اعدام باشد. بیشتر افرادی کهمرتکب خودکشی میشوند میخواهند از دست مشکلات و بیماری ها و آبروریزی و نظایر آنبگریزند. شاید بعضی ها هم به دلیل اختلالات افسردگی و بیماریهای روحی و روانی چنینکاری میکند ولی آیا شنیده اید کسی از خودش یادداشتی گذاشته باشد که به خاطر این کهدیگران را از زندگی ساقط کرده بوده در محکمه وجدان خودش را به اعدام محکوم کردهباشد؟ شاید هم شنیده باشید ولی بسیار اندک.
خیلی از افراد معتقدند که مجازات نشدن در طول زندگی منجر بهعذاب اخروی خواهد شد و هیچ گناهی بی مجازات نخواهد ماند. باز معتقدند که مجازاتشدن در این دنیا و عذاب ها و بلاهایی که وارد میشوند خود نوعی مجازات دنیوی هستندکه از عذاب اخروی گناهکار خواهند کاست. اما چرا اینگونه آدم ها سعی نمیکنند خودشانرا در همین سرای فانی مجازات کنند و با خاطری آسوده تر به سرای باقی بشتابند؟
آدم میتواند به جبران گناهانی که کرده است و دیگران متوجهنشده اند متناسب با شرع و قانون برای خودش مجازات تعیین کند. مثلا میتواند خودش راسالها به یک شهر دورافتاده و متروک تبعید کند. میتواند به خاطر یک جرمی که میداندمرتکب شده است وفق قانون دو سال خودش را در خانه حبس کند. به خاطر زیان مالی که بهافراد یا جامعه وارد کرده است بخشی از اموال خود را مصادره کند و در اختیار موسساتخیریه قرار دهد. آدم میتواند برای ضرب و جرحی که کرده است دیه تعیین کند و دراختیار ذینفع قرار دهد. او میتواند خودش را جریمه کند. اصلا میتواند پلیس و قاضیخودش باشد. و شاید خودش را مستحق مرگ بداند و خودش را به اعدام محکوم کند.
فکر میکنم روی این بعد از رفتارها و منش انسان کار نشدهاست. ما یاد نگرفته ایم که در غیاب قانون خودمان را محاکمه کنیم و مجازات عادلانهبرای خودمان تعیین کنیم. شاید این پیشنهاد معقول به نظر نیاید ولی آیا مشروع همنیست؟
دلی را که شکسته ای، مالی را که به ناحق خورده ای، زندگی ایرا که به گند کشیده ای، حقی را که باطل کرده ای، تبعیض و خیانت و اذیت و آزاری راکه به دیگران تحمیل کرده ای میشود بدون مجازات به بوته فراموشی سپرد؟ اگر مااینگونه کرده ایم و مجازاتش را نچشیده ایم، چه باید بکنیم؟ کسی میداند؟
درباره این سایت