محل تبلیغات شما
زمانی که در اوایل دهه هشتاد ریاست دانشگاه ارومیه را به عهده داشتم، یک دانشجوی به تمام معنا پفیوزی داشتیم به نام "علص" (حالا چه فرقی میکند؟ معمولا پفیوزها را نمیشود با اسم کامل نام برد). این آدم به تمام معنا یک پفیوز و چاخان بود که نظیرش را فقط در داستانهای طنز میشود پیدا کرد.

"علص" خیلی حزب الهی بود به نحوی که ماها را کافر حساب میکرد و در مقابل انجمن اسلامی دانشجویان، جامعه اسلامی را راه انداخته بود. سن و سالی نداشت که اهل جبهه و جنگ باشد، ولی معلولیت مادرزادی در اندامهای فوقانی اش کافی بود تا در تهران آیت الله جنتی را هم گول بزند و به او به چشم یک جانباز و نیروی دلسوخته (!) نظام مقدس نگاه کند. این آدم هر کاری میکرد الا درس خواندن، به نحوی که در 6 ترم درس خواندنش 7 ترمش را مشروط شده بود!  هر وقت هم که میخواستیم از دانشگاه اخراجش کنیم، از این طرف و آن طرف توصیه ها شروع میشد.

"علص" در دانشگاه و محیط بیرون یک راست افراطی بود ولی گزارشها حاکی از آن بود که در زندگی شخصی اش یک لیبرال واقعی است که یکی از علامتهای آن داشتن یک سگ کوچولو در آپارتمان و کارهای دیگرش بود. یک بار از من وقت گرفت که در مورد وضعیتش به صورت خصوصی (!) صحبت بکند. من از معاون آموزشی ام (دکتر آین) خواستم من و "علص" را در این دیدار همراهی بکند. وقتی علص اعتراض کرد به او گفتم: "علص" جان! شما معروف به دروغگویی و ایراد اتهام هستید. ترسیدم کسی نباشد بعدا چیزهایی را به من نسبت بدهی. به همین خاطر خواستم این همکار حاضر و ناظر باشد که بعدا کمتر چاخان بکنی. ضمن صحبتهایش، به من گفت: آقا محسن گفتند که این مشکل باید حل بشه! گفتم: کدام محسن؟ گفت: محسن هاشمی رفسنجانی دیگه!!! به او گفتم: محسن که سهله، ابوی ایشان (هنوز شادروان نشده بودند) هم بفرمایند تو یکی در دانشگاه من جایی نخواهی داشت.

القصه. چاره ای جز اخراج "علص" نداشتیم و این کار را کردیم تا این که شد رییس جمهور و نان امثال "علص" هم شد داخل روغن! خبر ندارم که بعدها چه شد ولی گویا بعد از من به علت دلسوختگی شدید نامبرده، مجددا با وجود اخراج قطعی آموزشی به دانشگاه برگشت و شاید هم لیسانسش را گرفت و شاید هم نگرفت.

حالا دلیل این افشاگری چیست؟ در سنوات اخیر "علص" مورد وثوق بنگاه سخن پراکنی بی بی سی شده است و در مصاحبه های تخصصی به عنوان کارشناس مسائل اقتصادی و اجتماعی ایران شرکت میکند. این آدم بی سواد، ریش و پشمش را هم تراشیده و به جای لباسهای "جنتی پسند"، کت و شلوار میپوشد و برای خودش دبدبه و کبکبه ای دارد. با دیدن این آدم، فکر میکنم نگاه کردن به تلویزیون بی بی سی یعنی خواندن کتاب چاخان عزیز نسین. واقعا و بدون شوخی، اگر همه کارشناسان بی بی سی مثل "علص" ما باشند وای به حال انگلستان و ملکه و بی بی سی و. مگر این که راست باشد که بی بی سی حقوق بگیر بعضی از حاج آقاهای ما باشد. آینده نشان خواهد داد که امثال "علص" نفوذی نظام مقدس در انگلستان بودند، یا نفوذی انگلستان در نظام مقدس، یا هر دو!

لطفا فکر نکنید که علص همین فردی است که در لینک زیر از او یاد شده است!
https://www.khabaronline.ir/detail/427234/provinces/Azarbayjangharbi

سخن گفتن و زندگی کردن

من، گودرز، 25 سال دارم! نوشته: گودرز صادقی

مجموعه داستانک های زنان ویرانگر - داستانک 1: یک زن، پنج مرد، پنج سکه بهار آزادی

علص ,بی ,یک ,هم ,سی ,دانشگاه ,بی سی ,بی بی ,که در ,به او ,این آدم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

opovacar Hattie's game freesimnavi conspucounmi cotphogilga Lanita's page طراحی امضا leyclicsudi شهیدان نیاسر و دفاع مقدس wwirhiprica